برای شما که خاطراتمون رو دنبال می کنید
برای شما که خاطراتمون رو دنبال می کنید بلاخره تصمیم گرفتم پست ها رو رمزدار کنم به چندجهت: دلیل اول اینکه نمی شد تمام خاطرات پسرم رو توی وبلاگش بنویسم و اونا رو با همه سهیم بشم ولی با رمزدار کردنش کمی آزادترم دلیل دیگه اش اینه که دیگه وقت کمتری دارم و ترجیح میدم خاطرات مانی جون یکجا ذخیره بشه تا منم فرصت بیشتری داشته باشم و یه سری دلایل دیگه.... خیلی وقت بود که این موضوع فکرم رو به خودش مشغول کرده بود و مردد بودم ولی بلاخره تصمیمم رو گرفتم امیدوارم دوستان درک کنند و از همه ی دوستانی که توی این مدت باهامون بودن کمال تشکر رو دارم و اینکه با نظراتشون ما رو مورد لطف و محبتشون قرار دادن و تا پایان دو سالگی ...
نویسنده :
مامان مانی
15:29
تولد باران جون
تولدت مبارک باران جونــــــــــــــــــــــــی پنج شنبه با مامانی دوتایی رفتیم تولد باران جون که یه عالمه هم بهمون خوش گذشت اولش خیلی آروم بودم چون تو ماشین خوابم برده بود ولی کم کم یخم آب شد و قاطی بچه های دیگه شدم و کلی بهمون خوش گذشت اینم یه عکس از پرنسس باران تو روز برفی تولدش: دالـــــــــــــــــــــــــــــی اصلا نمی شد یه عکس درست حسابی ازتون گرفت بس که شما وروجک ها وول می زنید همش یه عکس دوستانه با متین جون این خانوم خو شگله هم آرمیتا جونه که نمی دونم چرا عروسکش این شکلی شده که کلی مانی با تعجب بهش نگاه می کرد و پر علامت سوال بود که چرا این عروسک رو هنوز...
نویسنده :
مامان مانی
14:36
برف پاییزی
دیروز وقت نشد که بریم برف بازی البته کمی هم علائم سرماخوردگی داشتم که مامانی اجازه نداد برم برف بازی از اول آذر تا حالا سرماخوردگیم کامل رفع نشده یه چند روزی خوب بودم ولی باز ...عوضش امروز رفتیم و با آدم برفی هم یه عکسی انداختیم ...
نویسنده :
مامان مانی
17:21
ماراتن اسباب کشی ما
چند ماه پیش قرار بود بریم خونه ی جدید ولی بنا به دلایلی نشد و تا الان عقب افتاد مامانی و بابایی بخاطر وضع موجود و بهم ریختگی خونه خیلی کلافه بودن منم خیلی سعی کردم بفهمم چی می گن ولی هر چقدر که به ذهن کوچولوم فشار آوردم دیدم هیچ چیزی برای ناراحتی وجود نداره و بر عکس همه چیز بهتر از قبل شده دکور خونمون کارتونی شده تمام وسیله ها رو میذاریم تو کارتون و بعدش هم کلی چسب بازی می کنیم تازه منم یه فرصت برای کشف مکان های جدید پیدا کردم که واقعا تجربه ی جالبی بود حالا عکساش رو حتما میبینید.هیچ وقت به خونه اینطوری نگاه نکرده بودم فتح قله ی کارتون های اتاقم(ابدا مامانم دستش بهم برسه) البته از اونجایی که اسباب کشی ما ماراتن بود این عکسا مرب...
نویسنده :
مامان مانی
13:03
با مزه هااااااااا
کلمات بامزه: پرتقال:پیتالات شکلات:شاتانی سلام:سامان پنچر :پین چین سفره:سوپی وقتی می خوای چیزی تعارف کنی میگم مانی جونم بگو بفرمایید شما هم میگی ماتانین خیلی جالبه که بعضی از کلمات رو اصلا شبیه خودش نمی گی و براشون یه کلمه ی دیگه می سازی دیروز مهر رو که روی اپن بود برداشتی و گفتی مامانی مانی الاپر بعدش سجاده رو پهن کردی و اومدی پیشم و گفتی مامانی آب منم داشتم لیوان برمیداشتم که بهت آب بدم گفتی نه نه مامانی صورت آب!!! گفتم صورتت رو بشورم؟خندیدی و گفتی صورت آب الاپر تازه متوجه شدم که منظورت وضو بوده هم خندم گرفته بود و هم برام جالب بود این همه دقتت با بقال سر کوچه حبیب آقا حسابی دوست شدی تا...
نویسنده :
مامان مانی
15:21
عاشورای امسال
دم اذان مغرب تاسوعا مادر بزرگ عزیزم(مامان بابا جون) خیلی ناگهانی از بین مون رفت و روز عاشورا هم به خاک سپرده شد باورش خیلی خیلی برام سخته (خدا جونم مادربزرگم رو قرین رحمتت قرار بده و روحش شاد) همیشه بابایی می گه برای مانی خیلی خوشحالم که پدر بزرگ و مادر بزرگ مامانش رو هم داره و از کنارشون بودن لذت میبره(آخه بابایی خودش هیچکدوم از پدربزرگ مادر بزرگاش رو نداره متاسفانه)ولی افسوس.... مامان بزرگ خوبم یادت هرگز از قلبمون محو نمی شه,هرگز ...
نویسنده :
مامان مانی
23:55